-سومین هم اتاقیمم امروز از تعطیلاتش برگشت و ...و ....باید بگم که....من از اتاقمون و هم اتاقیام بدم میااااد :| برام سخت شده که تو یه اتاق کوچیک جوری زندگی کنم که مراعات سه نفر دیگه رو بکنم و جوری آسه برم آسه بیام که که کسی اذیت نشه! :| هر تایمی از روز یکیشون خوابه و سه نفر بقیه باید مراعات کنن در حدی که مثلا سر و صدای پلاستیکم از اتاق بلند نشه یا مثلا در فابلامون رو خیییلللییی بی سر و صدا و اسلوموشن باز کنیم!!!!.... ترم بعد حتتتما اتاقمو عوض میکنم و میرم تو اتاقی که یه کمی بچه هاش رله تر باشن!!!!
-تصمیم گرفتم دیگه شام خوابگاه رو رزرو نکنم -با اینکه بیشتر غذاهاشون خوش مزس- ولی وقتی غذاهای اینجا رو میخورم جوش میزنم!! و این یعنی هر شب خودم باید به فکر شامم باشم.... دنبال غذاهاییم که بشه تو خوابگاه درست کرد و پختنش زیاد طول نکشه... any idea?
-اگه اینروزا خواستین برین سینما و فان داشته باشین 50 کیلو آلبالو رو پیشنهاد میکنم...
-از دمدمی مزاج بودنم خسته شدم...از اینکه تا به یه چیزی علاقه مند میشم و میرم دنبالش جذابیتشو برام از دست میده!!
اوپس، من تجربه خوابگاه نداشتم ولی خوب با این چیزی که میگی سخته و اگه بتونی چنج کنی خیلی راحت میشی.
.
کتلکت، کوکوها، سوسیس، عدسی اینا، سوپ، اینا فکر کنم سبک تر هم هست.
.
پرسه هم همینجوریه، دقیقا تو اوج یه کار میتونم ولش کنم و برم :دی اما خوب، اینم یه ویژگی ِ دیگه :دی
خوابگاه خیلی خوبه به شرطی که هم اتاقی های خوبی داشتی باشی...در کل تجرب ی جالبیه...
- آره اینم یه ویژگیه ولی طول میکشه که دوباره یه هابی جدید پیدا کنم که سر ذوق بیارتم...
سالاد الویه، مرغ ، کباب ماهیتابه ، ماکارونی، ماهی ، کوکو سبزی
مرسی مریم عزیز