purple mood

همینطوری نوشت

purple mood

همینطوری نوشت

پست دهم

_ترم هشتیای خوابگاه یکی یکی دارن میرن ...به دیدنشون تو خوابگاه عادت کرده بودم...به شنیدن صداشون از تو اتاق حتی!رفتنشون غمگینم میکنه وقتی نوبت رفتن هرکی میشه و بچه ها برای بدرقه میرن انگار یکی  دلمو چنگ میزنه!خیلی عجیبه...

+خب آدمی است دیگر,دلش تنگ میشودحتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده...(الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟)

آدمها از یک جایی در زندگی ات پیدا میشوند که فکرش را نمیکنی,از همانجا هم گم میشوند...تعدادشان هم کم نیست,هی می آیند و میروند,اما...این تویی که توی آمدن یکی شان گیر میکنی و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد که سلامی بکند و برود... _مهسا ملک مرزبان

به شدت با متن بالا الان همذات پنداری میکنم :(

_یکی از هم اتاقیهامم جزو همین رفتنی هاست... دختری بی نهایت وسواسی بود و خیلیییی به نظم اتاق گیر میداد-نه که هم اتاقیهای بی نظمی باشیم ولی خب حساس بود دیگه-...دقت کردم این اواخر اصصصلا کوچیکترین گیری نمیده...مهربون تر شده حتی..... میدونین؟ زندگی هم همینه...هرکسی که که بدونه دیگه آفتابش داره غروب میکنه,مهربون میشه,دیگه سخت نمیگیره به خودش ,به همه...

_یه خصوصیت خوبی رو از پدرجان به ارث بردم  و اونم اینه که به وقتش خیلی لارژ میشم ,مثلا که امشب کلـــــــــی سالاد ماکارونی درست کردم و هم اتاقیامو مهمون کردم و همشون دلی از عذا درآوردن^_^  تعریف از خود نباشهیکیشون که اصلا با سالاد ماکارونی حال نمیکرد کلـــی ازش خورداینکه میدیدم اینهمه دست پختمُ دوست دارن و از غذام لذت میبرن کلیییی ذوووق مینمودم^_^

-فیلم 500days of summer رو برای سومین بار دیشب دیدم...فیلم خوبیه ولی از دختر داستان بی نهایت متنفرم..متنفرم ازش که آدمی که بی نهایت دوسش داشت رو اینقدر آزار داد...متنفر ازش که اصلا تکلیفش با خودش معلوم نبود و یکی دیگه رو هم به بازی گرفت!متنفرم ازش که دختر سنگ دل و سرد و بی روحی بود!و همچنین به نظرم خنگ هم میزد:| نفهمیدم تام چرا دوسش داشت آخه:/ کلا دختر بی لیاقتی بود:|

_وقتی یه چیزی یا یه کسی رو  خیلی دوست  داشته باشم و بعد ببینم همههه بهش علاقه پیدا کردن,ناخودآگاه علاقه م بهش کم میشه!مثلا علیرضا آذر ...اون وقتی که من شعراشو  کشف کرده بودم و دکلمه هاشو گوش میدادم خیلییی ها نمشناختنش و کلیییی با سلیقه ی خودم حال میکردم...ولی  حالا که میبینم کلیییی شناخته شده,کلی آدما شعراشو زیر لب تکرار میکنن علاقه م بهش خییییلییی کم شده:|

_شده 23 ماه که باهمیم...خوشحالم که تو دوره های حساس زندگیش کنارش بودم... 


نظرات 1 + ارسال نظر
LO0OVE جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 16:50 http://maloosak.69.mu

خیلی از سایتتون خوشم اومد موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره

از ته دل خیلی دوست دارم شما هم به من سر بزنید
89160

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.