purple mood

همینطوری نوشت

purple mood

همینطوری نوشت

خو من چرااا دوسش نداشته باشم؟

با دوستاش رفته بیرون پیک نیک-خارج شهر-...ولی حواسش بوده که غروب جمعه س و من دلم میگیره...زنگ زده بهم :)

یه کم آروم تر...دلمون خواست خب

من اصلا اصلا اصلا دوست ندارم که تولد داشته باشم  و یا حتی مثه اکثر دخترای دیگه آرزوی عروس شدن ندارم! نمیدونم چرا...


امشب تو یکی از خونه های نزدیک خوابگاه یه جشن تولدی برپاس که اینقد مفصل و پر سر و صداس که اولش فکر کردم عروسیه... برای اولین بار تو عمرم دلم تولد خواست...اونم این شکلی...

92

♥همه غذا میخورن که سیر بشن! من ماکارونی میخورم که خفه بشم!!! در واقع هیییچگونه حس سیری ای نسبت به  این غذا ندارم و فقط زمانی متوجه میشم که باید دست از خوردن بکشم که حس بکنم دیگه دارم به زور نفس میکشم!!! واقعا بدون اغراق میگم!! نیم ساعت بعدش که نفس کشیدن یه کم راحت تر شد و غذا یه کوچولو تو شیکمم جابه جا شد دوباره میرم سراغ دیگ :|



•دلم میخواد دوباره مماخمو عمل کنم! حس میکنم نوکش یه کم افتاده و حالتش یه کوچولو برگشته :( پشیمونم که به دکترم گفتم تا میتونه طبیعی درش بیاره :|



♥این که من از آسمون قرمبه و رعد و برق و باد و بارون شدییییید خوشم میاد خیلییی چیز عجیبیه؟اینکه موفع زلزله میشینم میخندم و کیف میکنم ینی عجیبم؟؟ 

چرا هیشکی درکم نمیکنه خو :|




•من یادم میره تو پستای قبل چی نوشتم و راجع به چیا صحبت کردم! 

اگه قبلا نگفتم الان میگم که شربت زینک پلاس بخورید که برای پوستتون خیلیییی خوبه!!!!

naughty girl

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.