داداش کوچیکه...که هنوز دبیرستانیه...سیگار میکشیده...برای چه مدتش رو نمیدونم!!! ولی بابا امشب فهمیده و خییییلللللیییییی ناراحت شده ؛خیلی!! بعد از رو ناراحتی یه حرفایی زده که حتی من که این وسط کاره ای نبودم از تمام کارهای خلاف کرده و نکرده ام عذاب وجدان دارم :| فاک :| واقعا حس مزخرفی دارم الان -_-
در اسرع وقت باید همه ی مدارک جرمم رو نابود کنم-_- بابا دیگه تحمل جرمای منو نداره:دی