purple mood

همینطوری نوشت

purple mood

همینطوری نوشت

آغاز و پایان های عجـــیـــب

شده تا حالا که رابطتون با یکی اول با نگاه های کوووتاه و گذری شروع بشه بعد هی نگاه ها مدلش تغییر کنه بعد کم کم همو که میبینین لبخندم بزنین...بعد یهو از یه جایی به بعد هروقت همو هرجایی دیدین به هم سلام کنین؟؟!!:))) و اینطوری بشه که یه دوستی شکل بگیره! به همین سادگی به همین خوشمزگی:))


ولی امان از اون رابطه هایی که صمیمانه باشه...بعد این صمیمیته هر روز کم رنگ و کمرنگ تر بشه!برسه به یه سلام و احوال پرسی ساده ی روزانه ...کم کم هر روز این مکالمه کوتاه و کوتاه تر بشه.... به نگاه های سرد و نا آشنا ختم بشه!



تجربه ی دوتاشو داشتم

بوی تو می کشد مرا,سمت تو میکشد مرا....

یه دستمالی ازش دارم که بوی ادکلنشُ میده...ینی ازش خواسته بودم که ادکلنشو بزنه به  یه دستمالُ بده بهم که همیشه بوشُ داشته باشم

تو گیر و داره جمع و جور کردن وسایلم دستمالو پیدا کردم..... صدددبار تا حالا کارامو ول کردم ,رفتم سر کمدم دستمالُ یه عالمه بو کردم دوباره گذاشتم سرجاش!!!! الانم احساس میکنم بوش تو دماغم مونده!!! وای خدا دارم دیوونه میشم قشنگ :|

بهش پیام دادم  که عوووووضییییییییی......

آخرین روز خوابگاه تو سال 1394 :))

-این آخرین روز خیلی خوب شروع شد ولی هرچی به غروب نزدیکتر میشه از شدت خوب بودنش کم میشه به دل گیر بودنش اضافه میشه :|

خیلییی خلوت و ساکته

ظهرو ناهارو با دوتا از همخوابگاهیا خوردیم...طبق معمول فقط منم که آشپزی بلدم:| ولی تنها خوبی ای که داره فقط آشپزی میکنم و ظرفا و سفره پهن وجمع کردن -که اصلا از کارای موردعلاقه م نیستن- میفته به گردن بقیه طبعا:))

 

-از تاریکی متنننفرم!ینی به طرز عجیییبی افسردم میکنه!

دیشب تا دیروقت خوابم نمیبرد...درگیر  PMS نیز بودمتو تاریکی تو جام دراز کشیده بودم و درنهایت بی حوصلگی هی فیس بوکمو رفرش میکردم!آقای دوست پسر هم چون مهمون داشت بهش پیام نمیدادم...دیگه نزدیک بود از تاریکی دیییییوووونه شم که نوتلامو برداشتم رفتم تو سویت تو روشنایی نشستم و نوتلا خوردمو  به طرز عجییییبی حالم خوب شد! :| 

یکی از بدی های خوابگاه همینه!....وقتی یکی دونفر شب زود بخوابن تو مجبووور میشی باهاشون بخوابی یا اگه نخوای بخوابی بری از اتاق بیرون :| ینی یه طوریه که ساعت خواب همه ی بچه های اتاق باید یکی باشه وگرنه اذیت کننده س!!!! 

 

-گفتم PMS ...خوبه که آقایون حواسشون باشه که چند روز در ماه رو بیشتر از همیشه تو رابطشون با دوست دخترشون,همسرشون چمیدونم حتی مادر  و خواهرشون,صبر و حوصله به خرج بدن! 


-یه کیلیپی الان دیدم! یه نفر سومی داشت از س....ک.....س یه آقا و یه رو////س//پی فیلم میگرفت!!مزخرف ترین س///کسی که تا حالا دیده بودم!خانومه وسط کار به تلفن مشتری های دیگه ش جواب میداد ...در تمام مدت هم خانومه داشت غرررر میزد که اینطوری نکن! اونطوری بکن!!دردم گرفته و فلان:|||

خانومه هم  البته انگار سن مامانه آقاهه رو داشته:|

این فیلم به شدت درگیرم کرده و اعصابم خوووورد شده ازش!!!!

خب هم مرده و هم زنه به چه قیمتی حاضرن یه همچین رابطه ی مزخرفی رو برقرار کنن! که دوطرف  به سختی  دارن ازش لذت میبرن و داره خیلی حیوونانه طووور انجام میشه!!!! و چی میشه که یه زن که تن سالمی داره و میتونه کار کنه خودشو اینطوری بفروشه.... :((


-به قول یکی بعضی وقتا میصرفه که بقیه ازت نا امید بشن و به جاش دست از سرت بردارن......


-موهای بلندم به چه دردی میخوره وقتی نتونم این رنگی کنمشون:|

پست سیزدهم

_خودم میدونم!!!!!!!اینقد بد مینویسم که تا پست نذارم کسی نمیاد اینجا!عب نداره درست میییشه:)))))

-خوابگاه داره تعطیل میشه و همه دارن وسایلاشونو جمع میکنن که برن خونه هاشون!خیلیم خوشحال ! ولی من هیچ حسی ندارم!ینی در واقع زیاد حس خوبی ندارم...نمیخوام از خوابگاه برم:|

-برای عید برنامه ی خاصی هنوز ندارم...ولی میخوام حتما سریال friends رو ببینم...یه جورایی خاطره سازی کنم باهاش

-اون برنامه ی والنتیرینگ که گفته بودم تو پست قبل!فرداس و من قصد رفتن ندارم!

-فردا بیکار بیکارم!شاید رفتم بازار دوری زدم و برای خانواده یه چیزایی خریدم!نمیدونم!

-امروز تودانشگاه کلاس آمار یکی از بهترین اساتید شاخ دانشگااااه رو پیچوندیم!!!خب ما یه 20 دقیقه ای صبر کردیم!!! دیدیم نیومد و رفتیم! منم خیلیییی شیک روتخته نوشتم :آمدیم,نبودید,رفتیم! /(^_^)\ 

عید شما مبارک!

ولی موقع خداحافظی آخرسال با بچه ها بودیم که در چند قدمیمون دیدیمش:|

و چون بچه ها قصد نشستن سرکلاسشو نداشتن مجبور شدیم ازش قایم شیم:||| وااای خدا!:| اون بدبختم خودش اومد از چندتا دانشجویی که دیده بود پرسید که میخواد براشون کلاس تشکیل بده یا نه؟! اوناهم گفتن نه!

من واااااقعا شرمنده شدم!!!! یه عذاب وجدان بدی بابت اینکار دارما:( ینی یه طورایی دلم برا استاد سوخت! با اینکه اکثر بچه ها دوسش ندارن ولی من خیلی خوشم میاد ازش و همین حس عذاب وجدانمو بیشتر میکنه-_-


در ادامه پست قبل

گوشیمو فلش کردم و به تنظیمات کارخانه برگشت هممممممممممممممممممههههه ی اطلاعاتم پاک شد....اه شت

نوت های گوشیم واایییییی:((((((((((((((((((((((


بعد نوشت:

احساس میکنم زندگیم به دو قسمت تقسیم شده:| بعد از فلش کردن گوشیم و پاک شدن دیتاهام .......و قبلش :|