purple mood

همینطوری نوشت

purple mood

همینطوری نوشت

خرابکاری

پترن گوشیم!دوسال بود که تغییر نکرده بود!با اینکه سخت بود ولی مثه آب خوردن سریییع میکشیدمش!گاهی حتی بدون اینکه به صفحه ی گوشیم نگاه بندازم!

حالا امشب چی شد؟؟داشتم چندتا مساله ی شیمی حل میکردم! ذهنم مشغول بود...نیاز به ماشین حساب داشتم...حدس میزنین چی شد؟؟؟20بار امتحان کردم و رمزم یادم نیومد!!!!!!!!!!!!!هر 20بار اشتباه:| و از اون بدتر جواب سوال امنیتی رو هم یادم نیست!!!!!

حالا هم در به در تو سایتا دنبال اینم که یاد بگیرم چیجوری این گوشی لعنتی رو فلش کنم!!!!!!!

فاک

پست دوازدهم-بی حوصلگی نوشت

-روزا سرکار خیلی خسته میشه...شب نبودم وداشتیم تو اتاق دوستام فیلم میدیدم...خوابش برداز خستگی زیاااد:( منم بدون اون به سختی میتونم بخوابم :( اومدم یه کم بچرخم این دور و برا

-امروز از طرف دانشگاه رفتیم اردو...تله کابین تو**چ*ا*ل!من تا لحظه های آخرش قصد نداشتم اسممو بنویسم ولی نوشتم و رفتم...خب اصلا پشیمون نیستم که رفتم..اوقات خوشی هم به سر شد  و جدا از دیدن آدمایی که با لباس و ست اسکی اونجا دیده میشن,از بقیه ی چیزاش خوشم اومد!دوست دارم هرچندوقت یه بار برم ...البته نه تنهایی!...

-برای یه کار والنتیرینگ که اینم از طرف دانشگاس اسم نوشتم!باید تجربه ی جالبی باشه...

_این که یه آدم دغدغه ش اینه که ساعتای درس خوندش رو تو روز کنترل کنه و هرچندوقت یه بار باهات حرف میزنه و ازت راهنمایی میخواد برای درس خوندن,ولی بعد یهو خبر ازدواجش میاد ,یه کم اعصاب خورد کن نیست؟؟؟ چرابعضیا تکلیفشون با خودشون مشخص نیست؟

-اینکه بشنوی یکی از همکلاسی هات به اون یکی دیگه درباره ت بگه "فلانی دستپختش پرفکته"  یا اینکه مثلا هم اتاقی های دوستت درنبود خودت از دستپخت تعریف کرده باشن و به گوشت برسه و دوستات دوس داشته باشن حتما یه کوچولو هم که شده از غذایی که درست کردی بخورن,خیلییی خوشاینده^_^

خب من ادعایی درباره ی دستپختم ندارم اصلا!!و از نظر خودم خیلییی تا پرفکت بودن فاصله داره ولی شنیدن این جمله ها و یادآوریش حال آدمو خوب میکنه! دلمون به همین چیزا خوشه دیگه

-در طی چند روز گذشته تا حالا چند نفر از اسمم تعریف کردن!یکیشون گفت خیلی وقت بود که از صدا کردن اسم کسی اینقد حس خوبی پیدا نمیکردم..یا مثلا یکی گفته خوش به حالت چه اسم قشنگی داری!اگه دختر داشتم اسم تو رو واسش میذارمو بلاه بلاه بلاه  (لانا نیز اسم مستعار و الکی بنده س)

-یک عدد هم اتاقی بیشعور!حالا که خاموشی زدیم و همه داریم میخوابیم -نمیدونم دقیقا به چه قصدی- یه اسپری ارزون قیمت بد بو رو خودش خالی کرده اونم تو اتااااق!!!!!!!! خب یه ذره شعور داشته باش شاید بقیه از بوی اسپری ت خوششون نیااااداه دارم خفه میشم :غرغر  

-امشب برای چهارمین بار فیلم500دیز آف سامر رو دیدم و باااازم هییی حرص خوردم از دست دختر فیلم و دلم کباب شد برای پسری که شده بوده بازیچه ی دستش!

- I reallyreally need a ()...fuck dorms dirty bath

-اینکه من با نت خوابگاه تو سایتای بوووق رفتم ,مشکل ساز نمیشه!مگه نههه؟؟؟؟؟؟؟؟

پست یازدهم

_از اول رابطمون,همه ی صبحا به هم پیام صبح بخیر میفرستیم

پیامی که امروز صبح زود ازش گرفتم این بود:

سلاااااام عزیزم صبخت بعبه

خب این ینی صبحا ,وقتی هنوز چشاشم از هم باز نشده گوشیشو برمیداره بهم پیام میده!! چی با ارزش تر از این؟؟!!!

_تو یه شهر دیگه کار مرتبط با رشته ش پیدا کرده و از خونواده جدا شده و الان یکی دو روزه که زندگی مجردیش رسما شروع شده...خواستم فقط اینجا ثبتش کنم

_جدیدنی ها از یه سبک نقاشی (نمیدونم بهش میشه گفت نقاشی  یا نه!) خیلی خوشم اومده و از اینترنت دارم یادش میگیرم کم کم؛ چندتا طرح کشیدم و هنوز هیچی نشده دوستم سفارش یه نقاشی بهم داده,گفته خیلی قشنگ میکشی! خب خیلی خوبه که یکی از کاری که علاقه به انجامش داری تعریف کنه^_^

_از هرکی تو خوابگاه خوشم اومده یه جور رفتنیه!یا از خوابگاه میره یا کلا از ایران داره میره:| از یه دختری که یه ترم بالاتر از ماست خوشم اومده,ینی فک میکردم که فازمون میتونه یکی باشه ,میخواستم طرح دوستی باهاش بریزم که از بچه ها شنیدم داره میره ا.مر..یکـ..ا !!!!

_این مدت از سال بهتریییییین هوا رو داره...تهران اینروزا با اینکه همچنان آلوده ست ولی هواش خیییلییی خوبه و خواستنیه تنها بدیش اینه که گربه ها رو یاد جفت گیری میندازه و نصف شب باید جیغاشونو تحمل کنیم:|

_آهنگ پیشنهادی -سامی بیگی-بالابالا

69

تعداد بازدید کننده های وبلاگم به 69 تا رسید 

چیه خب؟! حتما باید میشد 100؟200؟ یا یه همچین عددای رندی که براش پست میذاشتم؟

همینطوری نوشت

-هی هرچی بیشتر میگذره بیشتر از رای دادن خودم خوشحال میشمعاشق مهرای توی شناسنامم  نمیدونم دلیل این حس خوب دقیقا چیه,ولی حس میکنم شاید بهم این حس رو القا میکنه که منم جزئی از جامعه م,بچه نیستم,میتونم دخالت داشته باشم!یا مثلا شاید بخاطر تجربه کردن حس "همدلی" با اوناییه که اومده بودن برای رای دادن... هرچی که هست خیلی تجربه ی خوبی بوده برام... تو پرانتز بگم که رای اولی نبودم

-لذتی  که تو تر و تمیز کردن کیف واتاقت هست تو هیچی نیست,بعضیا یادشون رفته حرام اعلامش کنن

-میریم که هفته ی شلوغ وپر کاری رو تو دانشگاه داشته باشیم...آزمایشگاها نوبت گروه ماست

-یه چلنجی برای خودم گذاشتم که یه قسمتیش اینه که حتتتما هرماه حداقل یه کتاب تموم کنم..خب من شنیدم که یکی از راه هایی که میشه ازش نوشتن رو یاد گرفت,خوندنه زیااااااده

-یه اعتراف شرم آور!! من نمیدونستم که هوشنگ ابتهاج هنوز در قید حیاته..فیلینگ خجالت و شرمساری:|

-چیزی که مدتیه بهش توجه کردم جمله ی "این نیز میگذرد"ه ...هیچ دوران خوبی پایدار نیست...هیچ آدم خوبی تا ابد کنارت نمیمونه...هیچ خوشحالی ای ادامه دار نیست... هممممه شون یه روزی تموم میشن...آدما میرن پی کارشون... از وقتی که این اصل رو باور کردم سعی کردم که خودمو به دوستای دانشگاهم یا به هم اتاقی هام یا دوستای تو خوابگاه وابسته نکنم,چون میدونم دل کندن ازشون برام سخت میشه و یه روزی حس دلتنگیشون  خیلی اذیتم میکنه

یا مثلا سعی کردم از دوران به خصوصی که توش هستم بیشترین استفاده رو ببرم ...چون دیگه قرار نیست تکرار بشه و همش همین یه باره...همین سه چهارسال شاید...

-میخوام تمرینات اسکات رو به طور خیلی جدی شروع کنم آیم آبسسد ویت عه گود شیپد بوتی...سوووو آبسسد

البته خب هنوز نمیدونم باید چیکار کنم!مثلا یهو خیلی دیمی شروع کنم حرکات ورزشی مخصوص رو انجام بدم..یا قبل و بعدش تمرینای مخصوصی داره!آخه میترسم غیرحرفه ای انجام بدم و نتیجه ی عکس داشته باشه!! 


- دقت کردم دیدم چقققد پراکنده نویسم یاد میگیرم عب نداره


-بعدنوشت:


تعداد بازدید کننده های وبلاگم به 69 تا رسید 

چیه خب؟! حتما باید میشد 100؟200؟ یا یه همچین عددای رندی که براش خوشحالی کنم؟:)) عدد به اییییین خوبیییی:دی