-
craziest decision
جمعه 20 فروردین 1395 23:45
امروز عصر توبالکن خوابگاه نشسته بودم فکر میکردم آهنگ گوش میدادم ...تو فکرای خودم غرق بودم که یهو یه فکری به سرم زد که خیلییی برام وسوسه انگیز بود ... وقتی براش تصمیمو گفتم -میدونم که خیلی دلایل برای مخالفت داشت- ولی بدون هیچ مکث و چون وچرایی حمایتم کرد و از تصمیم استقبال کرد...بیشتر از دوساعت پشت تلفن راهنماییم کرد و...
-
P!NK
جمعه 20 فروردین 1395 17:27
SHE IS AWESOME... چرا اینقدر دیر کشفش کردم ... I LOVVVVVE HER
-
عنوانم نمیاد
جمعه 20 فروردین 1395 16:39
خیلییی خییلییی عجیبه برام که از بعد تعطیلات تا الان یه جوری دلتنگی دارم برای خونه و شهرم!!!!! نمیدونم دقیقا دلم برای چیه خونه...ولی ته دلم یه حسایی دارم...ولی حالا که بیشتر فکر میکنم من دلم برای روزای خوب تعطیلات عید تنگ شده.... چه حس قاطی پاطی و مزخرفیه... جو همیشه متشنج خونه چیزی نیست که من دلم براش تنگ بشه... :|...
-
شیر تا بخوای مفیده و ئی صوبتا
پنجشنبه 19 فروردین 1395 19:13
نمیخوام تو میانسالی پوکی استخوان بگیرم و به سختی راه برم,میخوام دندونامو تا دوران پیری نگهشون دارن و نذارم خراب شن,نمیخوام وقتی پیر شدم پا پرانتزی بشم,نمیخوام همش مراقب این باشم که نکنه به یه جایی بخورم و بشکنم!!!..تا این سن به زور و دعوای پدر شیر میخوردم ولی از این به بعد با خودم قرااار گذاشتم که روزی یه بطری شیر...
-
i hate my romates
چهارشنبه 18 فروردین 1395 23:18
-سومین هم اتاقیمم امروز از تعطیلاتش برگشت و ...و ....باید بگم که....من از اتاقمون و هم اتاقیام بدم میااااد :| برام سخت شده که تو یه اتاق کوچیک جوری زندگی کنم که مراعات سه نفر دیگه رو بکنم و جوری آسه برم آسه بیام که که کسی اذیت نشه! :| هر تایمی از روز یکیشون خوابه و سه نفر بقیه باید مراعات کنن در حدی که مثلا سر و صدای...
-
مرا چه میشود؟؟؟
دوشنبه 16 فروردین 1395 17:57
به شدت اعصابم خورده از خودم! برای یه کاری رفتم آرایشگاه...که نسبت به بقیه ی آرایشگاه دور و بر نرخشون بیشترم هست!! ... وقتی خانومه نتیجه ی کارو ازم پرسید با اینکه یه کم بیشتر باید روش کار میشد الکی گفتم اوکیه :| و اومدم بیرون :| حالا هم کللللیییی پشیمونم ... چمه آخه..خجالتی بودنم حدی داره آخه اه
-
فوبیا
دوشنبه 16 فروردین 1395 17:32
یکی از ترسهام تنهایی قدم زدن تو جاهاییه که تا حالا اونجا نبودم!! تو هر ثانیه ش احساس نا امنی میکنم!!! خیلیییی کم پیش میاد که تنهایی بخوام برای اولین بار برم یه جایی.... گاهی هم پیش اومده که از استرس زیاد دهنم خشک شده و تپش قلب گرفتم!!!! :| یکی از برنامه هام مبارزه با این ترس و از بین بردنشه! پ.ن : برام اسپری ف.ل..فل...
-
پست تلخیه متاسفانه... میتونین نخونین
دوشنبه 16 فروردین 1395 13:02
یه دوست مجازی داشتم که یه زمانی خیلی به هم نزدیک بودیم و دوستش داشتم...بعد از یه مدتی رابطمون کمرنگ تر شد و هر از گاهی فقط خبر همو میگرفتیم... این دوستمون همیشه عکس پروفایلش و استاتوسش تم ناله داشت!! منم هر وقت چشمم به اسمش تو لیستم میفتاد کلی حرص میخوردم چون اونموقع میدونستم مشکلاتش اینقدری نیست که نتونه باهاش مبارزه...
-
آهنگ پیشنهادی
شنبه 14 فروردین 1395 22:32
اوصیکم به این آهنگ از گروه پالت... که بـــــــــی نظیره از سرزمین های شرقی
-
I'm back to dorm
شنبه 14 فروردین 1395 21:59
برگشتم به خوابگاه و از فردا کلاسامون رسما شروع میشه... بعد چند ساعت هنوز غریبگی میکنم...منی که اینهمه اینجا رو دوست داشتم! -میخوام یه تصمیییم بزررررگ بگیرم و دارم روش فکر میکنم...زحمت خیییلیییی زیادی میخواد... من راضی نیستم از نقطه ای که الان توش ایستادم....... من به اینجا تعلق نداااارم... آدمایی که دور و برمن تایپ من...
-
خونه 5
چهارشنبه 11 فروردین 1395 19:17
هرچی نوشتم پاک شد ..مجبورم دوباره بنویسم!امیدوارم یادم بیاد :| -باورم نمیشه که این سه هفته تعطیلات چقققدر زووود تموم شد ...حالا اگه ماه رمضون بود الان روز سومش بود:| تمام روزهای عید رو داشتم فیلم میدیم و بینابینش گاهی هم میخوابیدم :))) اینکه دارم میرم تهران خوشحالم ولی دلم برای هوای اینروزای این شهر که پر از بوی...
-
دوستانی بهتر از آب روان
پنجشنبه 27 اسفند 1394 22:45
دوستایی دارم که اگه ماه ها از هم خبر نداشته باشیم صمیمیت رابطمون کم نمیشه! خیلی خوبه که خیال آدم از رابطه هاش راحت باشه :) بعد از چند ماه الان داشتم با یکیشون چت میکردم و الان پرم از حسای خوب :)
-
نوشته هایی که نباید خوانده شوند-برای خودم
پنجشنبه 27 اسفند 1394 22:07
-
"!!!!!!!sorry ! I couldnt hear you over the title voice screaming in my head ...."BULLSHIT
پنجشنبه 27 اسفند 1394 14:33
خب هدف من بوده که تو رشته ی پزشکی قبول شم و ادامه تحصیل بدم!!خیلی تلاش کردم و نشد!!! حالا دارم یه رشته ای رو تو دانشگاه میخونم که اطرافیانم اطلاعات خیییلی خیلییی کمی دربارش دارن!!! و همین باعث میشه به خودشون اجازه بدن که چرت و پرت بگن! بابا حالیتون بشه!!! فهم و شعوووور داشته باشین !!! کسی که نتونسته به هدفش برسه به...
-
friends
پنجشنبه 27 اسفند 1394 12:07
تا اواسط فصل 3 این سریال رو دیدم...تصمیم گرفتم از اینجا به بعدشو نبینم!! خب گفته بودم که من از اون مدل آدماییم که وسط دیدن یه سریالی طاقت نمیارن و قسمت آخرشو میبینن که بدونن تهش چی میشه ,یا از اون مدل آدما که وسط خوندن یه رمان آخرشو میخونن!!! منم دیشب طاقت نیاوردم و تو نت خلاصه ای از قسمت آخرشو و اینکه در طول سریال چه...
-
خونه 4
چهارشنبه 26 اسفند 1394 22:34
-این آدمایی که وارد کارای نت وورک مارکتینگ شدند دور و برتون دارین؟؟؟! they make me siiick! فقط کافیه بگی "به به چه هوای خوبی!" شروع میکنن به داستان بافتن که "شرکت ما" یه کپسول هوا داره که اکسیژن بیشتر و رایحه بهار نارنج داره که اصصصله اصله!اگه بخوای همینو از شرکتای دیگه بخری باید فلانقدر بیشتر...
-
خونه 3
دوشنبه 24 اسفند 1394 22:23
-از وقتی که اومدم خونه..برای اولین بار رفتم بازار... چقققد اجناس گرون و در عین حال بنجل شدن!!!! تغییر بازار رو به چشم میشه دید... چقد ناراحت کننده س همه چی! -اینجور وقتا که بازار شلوغه سعی میکنم خیلی سر به زیر راه برم چون هر ده قدم یه آشنا میبینی تو اون همه شلوغی ! !! :| امشب تنها کسی که ندیدم خواجه حافظ شیرازی بوده:|...
-
خونه2
یکشنبه 23 اسفند 1394 23:21
-این چند روز فقط دارم وقتمو با دیدن سریال friends پر میکنم! همشون عالین!من عاشق تک تکشونم...ولی احساس میکنم فیبی رو یه جور خاصی دوسش دارم...میدونی ؟!انگار یه جور بی خیالی خاصی تو شخصیتشه که من عاشقشم...در واقع انگار هیچی به هیچ جاش نیست!!! فرام نَو آن!شی ایز مای هیـــــرو! -هووووم خیلییی خوبه که من هروقت که بخوام...
-
خونه
شنبه 22 اسفند 1394 11:32
وقتی بعد دو روز اینجا رو باز کردم و دیدم در نبودم وبلاگم بازدید کننده پیدا کرده یهو از استر س گر گرفتم :| -دو روزیه برگشتم خونه...بنا به دلایلی ُچند سالی میشه که دیگه خونه حس "خونه" رو بهم نمیده و از بودن تو خونه نمیتونم لذت ببرم...ولی دیشب به این قضیه فکر کردم که اگه همش به بدی ها و تفاوت ها و کاستی ها توجه...
-
خوشی کوچک
چهارشنبه 19 اسفند 1394 22:59
گرمای لپ تاپ رو شکمت وقتی پر/یودی....
-
آغاز و پایان های عجـــیـــب
چهارشنبه 19 اسفند 1394 22:20
شده تا حالا که رابطتون با یکی اول با نگاه های کوووتاه و گذری شروع بشه بعد هی نگاه ها مدلش تغییر کنه بعد کم کم همو که میبینین لبخندم بزنین...بعد یهو از یه جایی به بعد هروقت همو هرجایی دیدین به هم سلام کنین؟؟!!:))) و اینطوری بشه که یه دوستی شکل بگیره! به همین سادگی به همین خوشمزگی:)) ولی امان از اون رابطه هایی که...
-
بوی تو می کشد مرا,سمت تو میکشد مرا....
چهارشنبه 19 اسفند 1394 20:50
یه دستمالی ازش دارم که بوی ادکلنشُ میده...ینی ازش خواسته بودم که ادکلنشو بزنه به یه دستمالُ بده بهم که همیشه بوشُ داشته باشم تو گیر و داره جمع و جور کردن وسایلم دستمالو پیدا کردم..... صدددبار تا حالا کارامو ول کردم ,رفتم سر کمدم دستمالُ یه عالمه بو کردم دوباره گذاشتم سرجاش!!!! الانم احساس میکنم بوش تو دماغم مونده!!!...
-
آخرین روز خوابگاه تو سال 1394 :))
چهارشنبه 19 اسفند 1394 17:55
-این آخرین روز خیلی خوب شروع شد ولی هرچی به غروب نزدیکتر میشه از شدت خوب بودنش کم میشه به دل گیر بودنش اضافه میشه :| خیلییی خلوت و ساکته ظهرو ناهارو با دوتا از همخوابگاهیا خوردیم...طبق معمول فقط منم که آشپزی بلدم:| ولی تنها خوبی ای که داره فقط آشپزی میکنم و ظرفا و سفره پهن وجمع کردن -که اصلا از کارای موردعلاقه م...
-
پست سیزدهم
چهارشنبه 19 اسفند 1394 00:54
_خودم میدونم!!!!!!!اینقد بد مینویسم که تا پست نذارم کسی نمیاد اینجا!عب نداره درست میییشه:))))) -خوابگاه داره تعطیل میشه و همه دارن وسایلاشونو جمع میکنن که برن خونه هاشون!خیلیم خوشحال ! ولی من هیچ حسی ندارم!ینی در واقع زیاد حس خوبی ندارم...نمیخوام از خوابگاه برم:| -برای عید برنامه ی خاصی هنوز ندارم...ولی میخوام حتما...
-
در ادامه پست قبل
شنبه 15 اسفند 1394 02:30
گوشیمو فلش کردم و به تنظیمات کارخانه برگشت هممممممممممممممممممههههه ی اطلاعاتم پاک شد....اه شت نوت های گوشیم واایییییی:(((((((((((((((((((((( بعد نوشت: احساس میکنم زندگیم به دو قسمت تقسیم شده:| بعد از فلش کردن گوشیم و پاک شدن دیتاهام .......و قبلش :|
-
خرابکاری
شنبه 15 اسفند 1394 01:08
پترن گوشیم!دوسال بود که تغییر نکرده بود!با اینکه سخت بود ولی مثه آب خوردن سریییع میکشیدمش!گاهی حتی بدون اینکه به صفحه ی گوشیم نگاه بندازم! حالا امشب چی شد؟؟داشتم چندتا مساله ی شیمی حل میکردم! ذهنم مشغول بود...نیاز به ماشین حساب داشتم...حدس میزنین چی شد؟؟؟20بار امتحان کردم و رمزم یادم نیومد!!!!!!!!!!!!!هر 20بار...
-
پست دوازدهم-بی حوصلگی نوشت
جمعه 14 اسفند 1394 01:26
-روزا سرکار خیلی خسته میشه...شب نبودم وداشتیم تو اتاق دوستام فیلم میدیدم...خوابش برداز خستگی زیاااد:( منم بدون اون به سختی میتونم بخوابم :( اومدم یه کم بچرخم این دور و برا -امروز از طرف دانشگاه رفتیم اردو...تله کابین تو**چ*ا*ل!من تا لحظه های آخرش قصد نداشتم اسممو بنویسم ولی نوشتم و رفتم...خب اصلا پشیمون نیستم که...
-
پست یازدهم
دوشنبه 10 اسفند 1394 22:00
_از اول رابطمون,همه ی صبحا به هم پیام صبح بخیر میفرستیم پیامی که امروز صبح زود ازش گرفتم این بود: سلاااااام عزیزم صبخت بعبه خب این ینی صبحا ,وقتی هنوز چشاشم از هم باز نشده گوشیشو برمیداره بهم پیام میده!! چی با ارزش تر از این؟؟!!! _تو یه شهر دیگه کار مرتبط با رشته ش پیدا کرده و از خونواده جدا شده و الان یکی دو روزه که...
-
69
شنبه 8 اسفند 1394 00:28
تعداد بازدید کننده های وبلاگم به 69 تا رسید چیه خب؟! حتما باید میشد 100؟200؟ یا یه همچین عددای رندی که براش پست میذاشتم؟
-
همینطوری نوشت
شنبه 8 اسفند 1394 00:09
-هی هرچی بیشتر میگذره بیشتر از رای دادن خودم خوشحال میشم عاشق مهرای توی شناسنامم نمیدونم دلیل این حس خوب دقیقا چیه,ولی حس میکنم شاید بهم این حس رو القا میکنه که منم جزئی از جامعه م,بچه نیستم,میتونم دخالت داشته باشم!یا مثلا شاید بخاطر تجربه کردن حس "همدلی" با اوناییه که اومده بودن برای رای دادن... هرچی که هست...