-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 اسفند 1394 17:23
رای دادن یا ندادن...مساله اینست هنوز تصمیممو نگرفتم ولی دلم بیشتر با رای دادنه.... بعد نوشت: رفتم رای دادم^_^ احساس خوبی دارم نمیدونم چرا:)))) تا الان شناسنامم 4 تا مهر داره بعد جالب اینه که تو اون حوزه ای که من رفتم 99 درصد کسایی که اومده بودن داشتن از رو یه لیست مینوشتن :)) بعد هرکی که کارش تموم میشد لیستُ میداد به...
-
پست دهم
جمعه 7 اسفند 1394 00:31
_ترم هشتیای خوابگاه یکی یکی دارن میرن ...به دیدنشون تو خوابگاه عادت کرده بودم...به شنیدن صداشون از تو اتاق حتی!رفتنشون غمگینم میکنه وقتی نوبت رفتن هرکی میشه و بچه ها برای بدرقه میرن انگار یکی دلمو چنگ میزنه!خیلی عجیبه... +خب آدمی است دیگر,دلش تنگ میشودحتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده...(الان باید علامت...
-
پست نهم
سهشنبه 4 اسفند 1394 23:20
_بعد کلی فاصله از شعر وکتاب تصمیم گرفتم هر شب دوتا شعر بخونم,شاملو گوش بدم,کتابای نخوندمو کامل کنم...مدتی خودمو گم کرده بودم ولی دوباره دارم به خودم برمیگردم:) _بدجور هوس یه آهنگ فوووق العاده شاد کردم ولی هرچی میگردم هیچکدومش -هرچقدر شاد- جواب نیست...شدیدا هوس یه خوراکی خوش مزه کردم ولی هرچی میخورم بازم جواب نیست......
-
پست هشتم
سهشنبه 4 اسفند 1394 22:45
_تنها بازدید کننده ی وبلاگم ,عاشششقتم ^_^ _آخ از هوای اینروزای تهران....بهاااری شبا دیگه پنجره ی اتاقُ باز میذاریم...نصفه شب..نسیم بهاری..صدای جاروی کارگر شهرداری آخخخ که چقددد من این صدا رو دوووس دارم...خش خش کشیدن جارو رو زمین...وقتی همه خوابن و همه جا ساکته... نمیدونم چیه که اینقدر جذابش میکنه برام!!!! _با اینکه...
-
پست فیلم طوری
یکشنبه 2 اسفند 1394 22:55
عطا(صابر ابر)_ا ز این ماشین مسابقه ای ها هستن خیلی تند میرن یهو دستی میکشن میییچرخن دورشون معصومه(نگار جواهریان)_خب؟ عطا_عین اینا دوووورت بگردم +نمایی از فیلم ق ن د و ن ج ه ی ز ی ه
-
پست هفتم_ I am a koala type of girlfriend
یکشنبه 2 اسفند 1394 19:33
_یادم میاد این چندروزکلی ایده برای نوشتن داشتم ولی الان هرچی فکر میکنم,ذهنم سفـــیده سفیییده :| فکر کنم از این به بعد باید ایده هامو یادداشتشون کنم تا سر فرصت بتونم راجبش بنویسم! _چند روز پیش تو کوچه ی خوابگاه ,پایین پنجره ی اتاقمون ,یه جر و بحثی بین دو نفر سر "جای پارک" بالا گرفت,شنیدم که یه طرف دعوا به اون...
-
پست شیشم
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:50
_قسمتی از رمز ایمیلم ,قسمتی از رمز وبلاگم,رمز گوشیم,قسمتی از رمز فیس بوقم,همشون تاریخ تولدشه.... _مرد بااااید بلد باشه ناز بکشه,باید بعد بحثای طولانی و قهر کردنا پیش قدم بشه برای رفع دلخوری...البته این نظر منه شاید درست نباشه! -مامانم تهران یه کلاسی ثبت نام کرده پنج شنبه جمعه ها میاد خوابگاه ما...الانم اینجاست _ رضا...
-
بی خوابی نوشت
پنجشنبه 29 بهمن 1394 01:31
_تا همین چند دقیقه ی پیش داشتیم حرف میزدیم ,سر یه مساله ای خیلییی غیرتی شد:/ ما نیز قهر نمودیم , و شب بخیر گویان صحنه را ترک نمودیم دلمان نیز منت کشی میخواهد خیلی هم پررو تشریف داریــــــــــــــــــــم _آدمای خنگ به شدت عصبانیم میکنن :/ مثلا همین امروز که رفتیم بانک, دوستم خیلی خنگ بازی درمیاورد,یه آقای ظاهرا بی...
-
پست پنجم
چهارشنبه 28 بهمن 1394 22:49
-اینکه تو تهران به این بزررررگـــی دانشجو باشی و تو اتوبوس یکی از دوستای دوران راهنماییتو ببینی عجیب نیست؟ چه دنیای کوچیکیه شما هم مثه من وقتی یه دوستیُ بعد مدتهای طووولانی تو خیابون میبینین تو صورتش نگاه میکنین اسم و فامیلشُ با صدای بلند صدا میکنین؟؟ چیکار کنم خو هیجان زده میشم _بعضی روزا اینقدر آدما تو خیابون و...
-
پست نق نق طوری
دوشنبه 26 بهمن 1394 21:25
تو اون بلاگفای فلان فلان شده تا یه پست میذاشتی چندتا بازدید کنند و نظر داشتی حتی اگه وبلاگتُ تازه ساخته باشی ولی اینجا حتی یه بازدید کننده هم نداشته تا الان:| خو پس اینطوری تو نوت گوشی خودم بنویسم سنگین ترم که
-
پست چهارم
دوشنبه 26 بهمن 1394 21:12
_روزای اول شروع ترم خسته کننده س...تایم بیکاری زیاد دارم ..بایدبراشون برنامه بچینم وقتم داره هدر میره _بعد از سه سال وقفه میخوام شروع کنم دوباره زبانمو تقویت کنم _به یه سبک نقاشی علاقه مند شدم که خیلی جذابه و میخوام حتما یادش بگیرم -تصمیم گرفتم سریال فرندزُ ببینم ولی خب سیزنای اولش برای خیییییلییییییی سال پیشه و اصلا...
-
پست سوم
یکشنبه 25 بهمن 1394 23:07
نمیدونم چرا اینقدر مودم صفر و یکیه گاهی پر از انرژی م و دوست دارم کلی فعالیت داشته باشم,کلی انگیزه دارم برای تک تک کارام ولی گاهی بی انگیزه ی بی انگیزه م و نمیدونم برای انرژی گرفتن باید چیکار کنم...
-
پست دوم
یکشنبه 25 بهمن 1394 21:09
خـــــــــب... حالا که دارم این متنُ مینویسم روی تخت خوابگاهم نشسته م. دوتا از همکلاسیام که دوستای تقریبا نزدیکی هم به حساب میان اومدن اینجا ولی حوصله ی پایین اومدن از تختمو ندارم و دوست ندارم کسی مزاحمم بشه,کاش بچه ها یاد بگیرن سر زده نیان تو اتاق هم... خب آخه هرکسی دوس داره یه تایمی در روز رو برای خودش باشه ,نباید...
-
پست اول
یکشنبه 25 بهمن 1394 20:52
خب... نوشتن همیشه برام سخت بوده و هست میخوام بنویسم ... از روزام, از دغدغه هام,خاطره های خوب و بدم حتی...